فقر جانکاه
أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ، وَ قِلَّةُ الْعِیالِ أَحَدُ الْیَسارَیْنِ وَ هُوَ نِصْفُ الْعَیْشِ.
فقر و ندارى بزرگترین مرگ است! و عائله کم یکى از دو توانگرى است، که آن نیمى از خوشى است.
یا علی مالک ملک دلی نام زیبای تو شد رافع هر
مشکلی
4- بهاى هر کس
قیمَةُ کُلِّ امْرِء ما یُحْسِنُ.
ارزش هر کسى آن چیزى است که نیکو انجام دهد.
مهر ورزیدن و دوست داشتن پیامبر و خاندانش یکى ازاصول اسلام است که قرآن وسنت بر آن تأکید دارند. قرآن کریم در این باره مىفرماید: «قل إن کان آباؤکم و ابناؤکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب إلیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتى یأتى الله بأمره و الله لا یهدى القوم الفاسقین»(توبه/24): بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و بستگان شما و اموالى که بدست آوردهاید و تجارتى که از کساد آن بیم دارید و مسکنهاى مورد علاقه شما، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند، و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمىکند.
و در آیه دیگر مىفرماید: «الذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی أنزل معه أولئک هم المفلحون» (اعراف/157): کسانى که به او ایمان آوردهاند و او را تکریم کرده و کمک نمودهاند و از نورى که بر وى فرود آمده پیروى کردهاند، رستگارانند.
خدا در این آیه براى رستگاران چهار ویژگى مىشمارد:
1- ایمان به پیامبر: «آمنوا به».
2- تعزیز و تکریم او: «عزره».
3- یارى کردن او: «نصروه».
4- پیروى از نورى (قرآن) که نازل شده است «و اتبعوا النور الذی أنزل معه».
با توجه به اینکه یارى کردن پیامبر در ویژگى سوم آمده است، قطعا مراد از «عزروه» در ویژگى دوم همان تکریم و تعظیم پیامبر است، و مسلما، تکریم پیامبر مخصوص دوران حیات او نیست، همچنانکه ایمان به وى که در آیه وارد شده، چنین محدودیتى ندارد.
درباره محبت به خاندان رسالت کافى است که قرآن آن را به صورت پاداش رسالت (البته به صورت پاداش نه پاداش واقعى) ذکر کرده و مىفرماید: «قل لا أسألکم علیه اجرا إلا المودة فى القربى» (شورى/23):
بگو من براى اداى رسالت خدا از شما پاداشى نمىطلبم،جز محبت ورزیدن به بستگان ونزدیکانم .
محبت و تکریم نسبت به پیامبر اکرم(ص) نه تنها در قرآن آمده، بلکه در احادیث اسلامى نیز بر آن تأکید شده است، که دو نمونه آن را یادآور مىشویم:
1- رسول اکرم فرمود: «لا یؤمن أحدکم حتى أکون أحب إلیه من ولده و الناس اجمعین». (1) هرگز یک نفر از شما مؤمن واقعى نخواهد بود، مگر اینکه من براى او از فرزندانش و همه مردم محبوبتر باشم.
2- در حدیث دیگر مىفرماید: ثلاث من کن فیه ذاق طعم الإیمان: من کان لا شیء أحب إلیه من الله و رسوله، و من کان لئن یحرق بالنار أحب إلیه من أن یرتد عن دینه، و من کان یحب لله و یبغض لله» (2) : سه چیز است که هر کس داراى آن باشد، مزه ایمان را چشیده است: 1- آن کس که چیزى براى او از خدا و رسولش گرامىتر نباشد. 2- آن کس که سوخته شدن در آتش براى او محبوبتر از خروج از دین باشد. 3- آن کس که براى خدا، دوست یا داشمن بدارد.
محبت خاندان پیامبر(ص): نیز در احادیث اسلامى مورد تأکید واقع شده است که برخى را یادآور مىشویم:
1- پیامبر گرامى(ص) فرمود: «لا یؤمن عبد حتى أکون أحب إلیه من نفسه و تکون عترتی أحب إلیه من عترته، و یکون أهلی أحب إلیه من أهله» (3) :مؤمن به شمار نمىرود بندهاى مگر اینکه مرا بیش از خود دوست بدارد، و فرزندان مرا بیش از فرزندانش، و خاندان مرا فزون از خاندان خود، دوست بدارد.
2- در حدیث دیگر درباره عترت خود مىفرماید: «من أحبهم أحبه الله و من أبغضهم أبغضه الله» (4) : هر کس آنها را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هرکس آنها را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.
تا این جا با دلایل این اصل (مهر ورزیدن به پیامبر و عترتش) آشنا شدیم، اکنون سؤال مىشود :
1- سودى که امت از مهر ورزیدن به پیامبر و عترت او مىبرد چیست؟!
2- شیوه مهر ورزى و تکریم نسبت به پیامبر و خاندان او چیست؟!
درباره مطلب نخست یادآور مىشویم: محبت به انسان با کمال و با فضیلت، خود نردبان صعود به سوى کمال است، هرگاه انسانى فردى را از صمیم دل دوست بدارد، کوشش مىکند خود را با او همگون سازد و آنچه که مایه خرسندى او است انجام داده، و آنچه او را آزار مىدهد ترک نماید.
ناگفته پیداست وجود چنین روحیهاى در انسان مایه تحول بوده و سبب مىشود که پیوسته راه اطاعت را در پیش گیرد و از گناه بپرهیزد. کسانى که در زبان اظهار علاقه کرده ولى عملا با محبوب خود مخالفت مىورزند، فاقد محبت واقعى مىباشند، در دوبیتى که به امام صادق (ع) نسبت داده شده است به این نکته اشاره شده آنجا که مىفرماید:
تعصى الإله و أنت تظهر حبه*هذا لعمری فى الفعال بدیعلو کان حبک صادقا لأطعته*إن المحب لمن یحب مطیع (5)
«خدا را نافرمانى مىکنى و اظهار دوستى مىنمایى، به جانم سوگند، این کار شگفتى است.
اگر در ادعاى خود راستگو بودى او را اطاعت مىکردى، حقا که مرید پیوسته مطیع محبوب خود مىباشد».
اکنون که برخى از ثمرات مهرورزى به پیامبر و خاندان او روشن شد، باید به شیوه ابراز آن بپردازیم: مسلما مقصود حب درونى بدون هیچگونه بازتاب عملى نیست، بلکه مقصود مهرى است که در گفتار و رفتار انسان بازتاب مناسبى داشته باشد.
شکى نیست که یکى از بازتابهاى محبت به پیامبر(ص) و خاندان او پیروى عملى از آنان است، چنانکه اشاره شد، ولى سخن در دیگر بازتابهاى این حالت درونى است، و اجمال آن این است که هر گفتار یا رفتارى که در نظر مردم نشانه محبت و وسیله گرامى داشت افراد به شمار مىرود، مشمول این قاعده مىباشد، مشروط بر اینکه، با عمل مشروع او را تکریم کند، نه با عمل حرام.
بنابراین، گرامى داشت پیامبر اکرم(ص) و خاندان او در هر زمان خصوصا در سالروز ولادت یا وفات ـ یکى از شیوههاى ابراز محبت و گرامى داشت مقام و منزلت آنان است و آزین بندى در روزهاى ولادت وروشن کردن چراغ و برافراشتن پرچم و تشکیل مجلس براى ذکر فضایل و مناقب پیامبر اکرم(ص) یا خاندان او، نشانه محبت به آنان و وسیله ابراز آن به شمار مىرود و به این خاطر تجلیل پیامبر در ایام ولادت یک سنت مستمر، در میان مسلمانان بوده است.
دیار بکرى در کتاب «تاریخ الخمیس» مىنویسد: مسلمانان پیوسته ماه ولادت پیامبر را گرامى داشته و جشن مى گیرند و اطعام مىکنند و به فقرا صدقه مىدهند اظهار شادمانى مىنمایند و سرگذشت ولادت او را بیان مىکنند، چه بسا کراماتى براى آنان ظاهر مىشود. عین این سخن را عالم دیگرى به نام ابن حجر قسطلانى در کتاب خود آورده است. (6)
پىنوشت:
1و2ـ کنز العمال: ج 1، ح70 و 72 و جامع الأصول: ج 1، ص .238
3و4ـ مناقب الامام امیرالمؤمنین نگارش حافظ محمد بن سلیمان کوفى، ج 2، ح 619، و .700 و بحار الأنوار ج 17 ص 13، علل الشرایع باب 117 ح .3
5ـ سفینة البحار: 1/ .199
6ـ المواهب اللدنیة، ج 21، ص 27، تاریخ الخمیس، ج 1، ص .223
دل اگر خدا شنا سی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
انا وجمیع من فوق تراب فداء تراب نعل ابی تراب
اثبات لزوم امامت
ختم نبوت بدون نصب امام معصوم , خلاف حکمت الهى است و کامل بودن دین جهانى و جاودانى اسلام , منوط به این است که بعد از پیامبر اکرم ( ص ) جانشینان شایسته اى براى او تعیین گردند بگونه اى که بجز مقام نبوت و رسالت , داراى همه مناصب الهى وى باشند
این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :
از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً ))
این آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام (( الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را کامل , و نعمتم را بر شما تمام کرده .
و با توجه به روایات فراوانى که در شائن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این (( اکمال و اتمام )) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده با نصب جانشین براى پیامبر اکرم ( ص ) از طرف خداى متعال , تحقق یافته است . زیرا دشمنان اسلام , انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا ( ص ) ـ مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد , ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به نصاب کمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت . ( 1 )
و کیفیت آن , چنین بود که پیامبر اکرم ( ص ) هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل (( غدیر خم )) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه مفصلى از ایشان سوئال کردند : (( الست اولى بکم من انفسکم؟ )) ( 2 ) آیا من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند , آنگاه زیر بغل على ( ع ) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و فرمودند : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و بدین ترتیب , ولایت الهى را براى آن حضرت , اعلام فرمودند .
سپس همه حضار با آن حضرت بیعت کردند و از جمله , خلیفه دوم ضمن بیعت با امیر موئمنان على ( ع ) بعنوان تهنیت گفت : (( بخ بخ لک یا على , اصحبت مولاى و مولى کل موئمن و موئمنة)) ( 3 )
و در این روز بود که این آیه شریفه , نازل شد : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً )) و پیامبر اکرم ( ص ) تکبیر گفتند و فرمودند : (( تمام نبوتى و تمام دین الله ولایة على بعدى ))
و در روایتى که بعضى از بزرگان اهل سنت ( حموینى ) نیز نقل کرده اند آمده است که ابوبکر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا ( ص ) پرسیدند که آیا این ولایت , مخصوص على است؟ حضرت فرمود :
مخصوص على و اوصیائ من تا روز قیامت است . پرسیدند : اوصیائ شما چه کسانى هستند؟ فرمودند :
(( على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى و ولى کل موئمن من بعدى , ثم ابنى الحسن , ثم النى الحسین , ثم تسعة من ولد ابنى الحسین واحداً بعد واحد , القرآن معهم و هم مع القرآن , لایفارقونه و لا یفارفهم حتى یردوا على الحوض )) (4)
بر حسب آنچه از روایات متعدد , استفاده مى شود پیامبر اکرم ( ص ) قبلاً مائمور شده بودند که امامت امیر موئمنان ( ع ) را رسماً اعلام کنند ولى بیم داشتند که مبادا مردم , این کار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت کنند و از پذیرفتن آن , سرباز زنند . از اینروى , در پى فرصت مناسبى بودند که زمینه این کار فراهم شود تا اینکه این آیه شریفه نازل شد :
(( یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس )) ( 5 ) و ضمن تائکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهى ـ که همسنگ با همه پیامهاى دیگر است و نرساندن آن بمنزله ترک تبلیغ کل رسالت الهى مى باشد ـ به آن حضرت مژده داد که خداى متعال تو را از پیامدهاى آن , مصون خواهد داشت . با نزول این آیه , پیامبر اکرم ( ص ) دریافتند که زمان مناسب , فرا رسیده و تائخیر بیش از این , روا نیست . از این روى , در غدیر خم به انجام این وظیفه , مبادرت ورزیدند . ( 6 )
البته آنچه اختصاص به این روز داشت اعلام رسمى و گرفتن بیعت از مردم بود وگرنه رسول خدا ( ص ) در طول دوران رسالتشان بارها و به صورتهاى گوناگون , جانشینى امیرموئمنان على ( ع ) را گوشزد کرده بودند و در همان سالهاى آغاز ین بعثت , هنگامى که آیه (( و انذر عشیرتک الاقربین )) ( 7 ) نازل شد در حضور همه خویشاوندان فرمودند : نخستین کسى که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین , نخستین کسى که پاسخ مثبت داد على بن ابى طالب ( ع ) بود .( 8 )
و نیز هنگامى که آیه (( یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم )) ( 9 ) نازل شد و اطاعت کسانى که بعنوان (( اولواالامر )) بطور مطلق , واجب کرد و اطاعت ایشان را همسنگ اطاعت پیغمبر اکرم ( ص ) قرار داد جابربن عبدالله انصارى از آن حضرت پرسید :
این (( اولواالامر )) که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده چه کسانى هستند؟ فرمود :
(( هم خلفائى یا جابر و ائئمة المسلمین من بعدى . اولهم على بن ائبى طالب , ثم الحسن , ثم الحسین , ثم على بن الحسین , ثم محمد بن على المعروف فى التوارة بالباقر ـ ستدر که یا جابر , فاذا القیته فاقراه منى السلام ـ ثم الصادق جعفر بن محمد , ثم موسى بن جعفر , ثم على بن موسى , ثم محمد بن على , ثم على بن محمد , ثم الحسن بن على , ثم سمیى و کنیى حجة الله فى ارضه و بقیته فى عباده ابن الحسن بن على ...)) ( 10 ) و طبق پیشگویى پیامبر اکرم ( ص ) جابر تا زمان امامت حضرت باقر ( ع ) زنده ماند و سلام رسول خدا ( ص ) را به ایشان ابلاغ کرد .
در حدیث دیگرى از ابوبصیر نقل شده که گفت : درباره آیه اولواالامر از امام صادق ( ع ) سوئال کردم . فرمود :
در شائن على بن ابى طالب و حسن و حسین نازل شده است . عرض کردم : مردم مى گویند چرا قرآن کریم , على و اهل بیتش ( ع ) را بنام , معرفى نکرده است؟ فرمود :
به ایشان بگوى : آیه نماز که نازل شد اسمى ازسه رکعت و چهار رکعت نبرد , و این رسول خدا ( ص ) بود که آن را براى مردم تفسیر کردآ همچنین آیات زکات و حج و ... این آیه را هم مى بایست پیامبر اکرم ( ص ) براى مردم تفسیر کند و او چنین فرمود : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و نیز فرمود :
(( اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتى , فانى سالت الله عزوجل ائن یفرق بینهما حتى یورد هما على الحوض فاعطانى ذلک )) ( یعنى شما را سفارش مى کنم به (( ملازمت )) کتاب خدا و اهل بیتم , همانا از خداى عزوجل درخواست کردم که میان قرآن و اهل بیتم , جدایى نیندازد تا در حوض کوثر ایشان را بر من وارد سازد , و خداى متعال درخواست مرا اجابت کرد .) و نیز فرمود : (( لا تعلموهم فانهم ائعلم منکم . انهم لن یخرجوکمو من باب هدى و لن یدخلوکم فى باب ضلالة)) (11)
( ( یعنى : در مقام تعلیم ایشان برنیایید که ایشان از شما داناترند . همانا هرگز شما را از باب هدایت , خارج نمى کنند و درباب ضلالت , وارد نمى سازند )
و همچنین بارها ـ و از جمله در آخرین روزهاى حیاتش ـ فرمود :
(( انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتى انهمالن یفترقا حتى یردا على الحوض )) (12) و نیز فرمود : (( ائلا ان مثل ائهل بیتى فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق )) (13) و نیز بارها خطاب به على بن ابى طالب ( ع ) فرمود : (( انت ولى کل موئمن بعدى )) (14) و نیز دهها حدیث دیگرى که مجال اشاره به آنها نیست . (15)
1- براى توضیح بیشتر پیرامون دلالت این آیه , به تفسیر المیزان مراجعه کنید .
2- اشاره به آیه (6) از سوره احزاب (( النبى ائولى بالموئمنین من ائنفسهم )) .
3- براى اثبات قطعى بودن سند و دلالت این حدیث , رجوع کنید به عبقات الانوار و الغدیر /
4- ر . ک . غایة المرام , باب 58, حدیث 4, بنقل از فرائد حموینى .
5- سوره مائده , آیه 67. براى توضیح بیشتر پیرامون دلالت این آیه , به تفسیر المیزان مراجعه کنید /
6- این موضوع را بزرگان اهل سنت از هفت نفر از اصحاب رسول خدا ( ص ) نقل کرده اند : زید بن ارقم , ابوسعید خدرى , ابن عباس , جابرین عبدالله انصارى , برائ بن عازب , ابوهریره و ابن مسعود . ر . ک : الغدیر : ج /1
7- سوره شعرائ / آیه /214
8- ر . ک : عبقات الانوار , الغدیر , المراجعات ( مراجعه 20) .
9- ر . ک .: سوره نسائ , آیه /59
10- غایة المرام ( ط قدیم ) ص 267, ج 10, و اثبات الهداة: ج 3, ص 123 و ینابیع v المودة: ص /494
11- ر . ک : غایة المرام ( ط قدیم ) ص 265, ج /3
12- این حدیث نیز از روایات متواتر است که بزرگان اهل سنت از جمله ترمذى و نسائى و صاحب مستدرک به طرق متعدد از رسول خدا ( ص ) نقل کرده اند .
13- ر . ک : مستدرک حاکم , ج 3, ص /151
14- ر . ک : مستدرک حاکم : ج 3, ص 134, و ص 111, صواعق ابن حجر , ص 103, مسند ابن حنبل , ج 1, ص 331, و ج 4, ص 438
15- ر . ک : کمال الدین و تمام النعمه از مرحوم صدوق و بحارالانوار مجلسى
لیست کل یادداشت های این وبلاگ